۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه

شاتر آیلند، یک دیدگاه



شاتر آیلند

افشای حقایقی تكان دهنده در باره سوء استفاده از زندانیان و بیماران روانی در آزمایشات پزشكی و رفتار شناسی در نیمه دوم قرن بیستم سرآغاز طرح پرسشهایی اخلاقی و تدوین استانداردهایی شد كه رعایت آنها به حفظ حقوق و  كرامت انسانهایی می انجامد كه مورد آزمایشات علمی قرار می گیرند. (زیرنویس)
نخستین افشاگری ها در این زمینه در دادگاه نظامی نورنبرگ انجام گرفت كه در آن دانشمندان و محققان نازی كه با نادیده گرفتن حقوق اولیه انسانی زندانیان اردوگاه های كار اجباری آنها را مورد آزمایشات پزشكی خطرناكی قرار داده بودند، محكوم و مجازات شدند.
در كشور آمريكا نيز سوابقي از انجام آزمايشاتي غير قانوني بدون اطلاع و رضايت نمونه ها موجود است كه بسياري از اين آزمايشات روي كودكان، معلولين ذهني، اقليتهاي فقير و زندانيان انجام گرفته اند.

در شاتر آيلند قهرمان داستان، تد، فرو رفته در قالب مارشال فدرال وظيفه بيدار ساختن وجدان عمومي را در رويارويي با دو مقوله جنگ و سوء استفاده از دیوانگان بي پناه، بر عهده مي گيرد.
جنگ و جنون دو نیروی پیشران قصه اند. این دو پدیده که می توانند دو روی یک سکه باشند از نخستین دقایق داستان به لباس یکدیگر در می آیند. نمایی که از پایین از دیوارهای پوشیده از سیم خاردار تیمارستان نشان داده می شود پادگانی را تداعی می کند و باغبان های زنجیر شده، همان زندانیان اردوگاه کار اجباری اند که مارشال و همکارش را که با تحویل سلاحهایشان همانند اسرای جنگی بی دفاع شده اند دعوت به سکوت می کنند و بدین ترتیب به تماشاگر یاد آوری می کنند که در  این فضای شبه نظامی گفتگو ممکن نیست و اگر گفتگویی هست (از نوع دیالوگ تد با دکتر آلمانی) بیشتر به یک بازجویی شبیه است تا گفتگویی جهت فهم بیمار  و شنیدن صدایش. نماهایی که از بالای پله ها از فضای تیمارستان و اتاق نشان داده می شوند، از نگاه دوربینی گرفته شده اند که میدان جنگ را به دقت زیر نظر دارد و نور قرمز رنگ، زنگ خطر، صدای ممتد سوت کشتی و شروع طوفان نشان از آغاز نبرد دارند. دفتر دکتر آلمانی دفتر افسر نگهبان اردوگاه را تداعی می کند و نگهبانان تیمارستان به لباس افسران اس اس در می آیند. کاغذهای پراکنده شده و خون آلود همان پرونده های بیماران دکتر نایرینگ هستند، بیمارانی که که به مسلخ فانوس دریایی برده شده اند و اکنون تلی از اجساد بی جانند که نجاتشان ناممکن است. بسیاری از بیماران روانی از سلاحهای مرگبار میدان های جنگ مدرن در هراسند و در یکی از زیباترین صحنه های فیلم، در اتاقی که به دیوارش باد بزنی با طرح ژاپنی آویخته شده همسر تد که طرح لباسش نقاشی های ژاپنی را به یاد می آورد در آغوش تد خاکستر می شود همانطور که شاید قربانیان بمباران اتمی هیروشیما در یک لحظه خاکستر شده اند.
با پیشرفت قصه خشونت نیز بعنوان نتیجه اجتناب ناپذیر جنون و جنگ قهرمانان داستان را درگیر می کند. خشونت خانگی (قتل فرزندان)، خشونت در میدان جنگ (کشتار گاردهای اردوگاه)، خشونت بیماران روانی نسبت به یکدیگر، خشونت فردی (خودکشی فرمانده اردوگاه)، خشونت پزشکان نسبت به بیماران و حتی قهر الهی که در طوفان، امواج کوبنده، صخره های تیز و گذر ناپذیر و عناصر طبیعی آّب و آتش که قربانیان خود را به کام مرگ می فرستند، جلوه گر می شود. خشونت گاه و بیگاه توسط کاراکترهای داستان مورد پرسش قرار می گیرد (پرسش های دکتر نایرینگ و راننده بیمارستان از تد در باره قدرت خشونت و امکان مهار آن).   
لایه دوم قصه که لایه نخست داستان را به انتهای آن پیوند می زند پروسه درمان روانکاوانه ای است که تد از سر می گذراند. وی که گاه پرسش می کند و گاه مورد پرسش قرار می گیرد. آرام آرام به حل معمای مرگ همسر و چرایی کابوس هایش نزدیک می شود. در بخش سی که نمادی از دالانهای پر پیچ و خم ذهن تد است، نویس حقیقت ماجرا را برای تد آشکار می کند ولی تد که آماده پذیرش حقیقت نیست سفر خود را تا فانوس دریایی که می تواند با تاباندن نور حقیقت زوایای تاریک ذهنش را روشن کند، ادامه می دهد. ولی آنچه تماشاگر را در انتهای فیلم اندوهگین و ناامید می کند شکست تد در پذیرفتن حقیقت و در واقع شکست امکان گفتگو و درک متقابل و پیروزی اونیفورم، زور و خشونت است.
کارگردان به یاری فیلمنامه قوی، تدوین درخشان، بازی های تاثیر گذار و بکارگیری حساب شده عناصری چون موسیقی متن و طراحی صحنه پیام خود را با قدرت به تماشاچی منتقل می کند. پیامی که بي نهايت اخلاقي و انساني است.
زیر نویس 1: قوانین اخلاق پایه در این كدها عبارتند از احترام به انسانها بعنوان موجوداتی با اراده آزاد كه آگاهانه و با دانش كافی مورد آزمایش قرار می گیرند(اگر به دلیل ناتوانی ذهنی، بیماری یا هر دلیل دیگری تصمیم گیری آزادانه فرد امكانپذیر نباشد باید از وی محفاظت شود.) نیكوكارانه بودن آزمایش به ترتیبی كه سودمندی آزمایش برای فرد حداكثر و ضرری كه به فرد می زند حداقل باشد و انتخاب عادلانه نمونه ها نه بر اساس در دسترس بودن آنها، موقعیت ضعیف تر آنها یا استطاعت آنها برای شركت در آزمایش بلكه تنها با در نظر گرفتن ملزومات آزمایش.
1-دستور العمل نورنبرگ 1947
2-اعلاميه هلسينكي 1964(بازبيني شده 1975)
3-دستورالعمل هاي 1971 (تبديل شده به قوانين فدرال در 1974)
4-گزارش بلمونت-قوانين و دستورالعملهاي اخلاقي جهت حفاظت از نمونه هاي انساني تحت آزمايش ، 1979  

۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه

كپي برابر اصل، يك ديدگاه


در نگاه اول مي توان كيارستمي را بخاطر قابليتش در هدايت پروژه اي سينمايي در يك كشور اروپايي ، با هنر پيشه هايي غير فارسي زبان و فضاهايي غير بومي تحسين كرد. بنظر مي رسد ورود به چنين چالشي مدتها دغدغه كيارستمي بوده و به لطف همكاري خانم بينوش كه يك تنه بار روايي فيلم را بر دوش مي كشد، در اين امر موفق شده است، چرا كه مرد نويسنده بيشتر حاشيه اي است بر افكار و دغدغه هاي زن داستان و هماوردي كه زن بتواند بكمكش دنياي ذهن آشفته اش را پياده سازي كند . از ابتداي روايت كه حضور زن فضاي سمينار وي را بهم مي ريزد تا انتهاي داستان، نويسنده سايه اي بيش نيست، روشنفكري كليشه اي است با عقايدي كتابي كه تك تك افكارش هنوز كامل بيان نشده از طرف زن به چالش كشيده مي شوند، درخواستهايش ناديده گرفته مي شوند، سخنانش نيمه تمام مي مانند و حتي در يك صحنه زن سعي مي كند با بيرون راندن وي از كادر از وراي شانه هايش صحنه دلخواه خود را ببيند.

با وجود اين كه از آغاز همه كادر ها در تسخير زن فيلم هستند، شخصيت وي همدردي تماشاگر را بر نمي انگيزد. در ارتباط با فرزندش ناتوان و بي حوصله است. مدل موها و لباس پوشيدنش سرشار از شلختگي و بي سليقگي است، اشياي هنري كه دور خود جمع كرده مبتذلند و حتي روزي كه قرار است نويسنده را به گردش ببرد زحمت برداشتن كفش هايش از صندلي كنار راننده را بخود نمي دهد. وي كه قرار است نويسنده، جمع آوري كننده اشياي هنري و لااقل علاقمند جدي هنر باشد حتي نمي تواند بشكلي آبرومند سمينار نويسنده را تا آخر دنبال كند. توجهش به كتاب و عقايد نويسنده در اين حد است كه چند نسخه كتاب امضا شده از وي بگيرد. حتي قادر نيست براي يك روز خاص از زندگي اش طوري برنامه ريزي كند كه درگير تلفنهاي پي در پي فرزندش نباشد. دغدغه هايش سطحي و بي پايه و اساسند و گفتگوهايش با نويسنده بيشتر يادآور گفتگوهاي سريال هاي درجه دو تلويزيوني است. خانم بينوش كه بسيار هنرمندانه از پس ايفاي نقش خود بر مي آيد موفق مي شود از آغاز فيلم فضايي عصبي و متشنج بيافريند و تماشاگر را حتي از لذت بردن از چشم انداز جاده و شهرستان زيباي ايتاليايي محروم كند. بينوش كه جدالهاي زباني با فرزندش و راندنش در جاده تا حدي زن فيلم "ده" به ياد مي آورد مايه سرشكستگي زن امروزي است. در حالي كه در فيلم "ده" دغدغه هاي شخصيت داستان بعنوان زني ايراني از طبقه متوسط همدردي بر مي انگيزد.

كيارستمي با هدايت داستان در فضاهاي عمومي به دردسر طراحي صحنه گرفتار نمي شود و با زيركي هميشگي اش در عكاسي موفق مي شود از اين فضاهاي عمومي رويايي كادرهابي زيبا بيافريند. در مجموع بنظر من  كيارستمي موفق شده با استانداردهاي اروپايي فيلمي متوسط بيافريند و با آفريدن كپي نه چندان اصلي از فيلم هاي قبلي خود به دغدغه ساختن فيلمي در اروپا با شركت خانم بينوش جامه عمل بپوشاند.